آینده

ایده صلواتی!

آینده

ایده صلواتی!

مردم‌سالادی

سخنران می‌گفت: حقیقتی وجود ندارد که بخواهیم به آن تکیه کنیم. صاحب حقیقتی هم نیست که به او مراجعه کنیم. تنها راه و بهترین نسخه برای حیات بشر «دموکراسی» است. ما فقط می‌توانیم یکدیگر را نقد کنیم و به خرد جمعی اعتماد کنیم.


رهگذر پرسید: آیا این برتری دموکراسی که گفتی یک حقیقت است؟ آیا به آن یقین داری؟ می‌توانیم به این حرفت شک کنیم؟


سخنران پاسخ داد: در این حرف تردیدی نیست، تمام دیکتاتورها از نفی دموکراسی به قدرت بی‌پایان و تباهی عریان رسیدند. این حرف از جنس یقین نیست، این باور مشترک بشر است.


رهگذر گفت: حالا اگر فرض کنیم که باور تو از جنس یقین نباشد، و تو صاحب حقیقت نباشی، اگر اکثریت یک عده از مردم به مدلی غیر از «دموکراسی تو» رای بدهند چه خواهد شد؟


سخنران پاسخ داد: چنین چیزی نمی‌شود، مگر آن که مردم خردمند نباشند.


رهگذر اندیشید و باز پرسید: این دموکراسی را چگونه بدون اتکا به حقیقت اجرا کنیم؟ سهم خرد هر انسان در این خرد جمعی چیست؟ ولوم صدای هر انسان را چه کسی تنظیم می‌کند؟ به هر کس چه قدر زمان می‌دهیم تا صحبت کند؟ آیا تدبیرکردن دموکراسی نیازمند تخصص و توانمندی نیست؟ این دموکراسی با فاشیسم چه قدر فاصله دارد؟

...


سخنران فرصت نداشت تمام پرسش‌ها را پاسخ دهد، و رهگذر هم چیزی بیش از یک رهگذر نبود. پس سرش را پایین انداخت و سخنرانی را ترک کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد