قصد دارم «تحلیل چرخه» را به عنوان مکمل روش «تحلیل روند» معرفی کنم. در روندپژوهی به دنبال سیر رشد یا افول هستیم و هر یک از این مقاطع را یک روند مینامیم. اما در چرخهپژوهی به دنبال نقاط بازگشت و تناوب هستیم، یعنی میخواهیم بدانیم چه زمانی یا تحت چه شرایطی وضعیت گذشته تکرار میشود.
چرخهپژوهی کجا مطرح میشود و کجا به درد میخورد؟ یک مثال میزنم. لوازم زندگی ما در روند هوشمندشدن قرار دارند. گوشی، تلویزیون، لامپ، یخچال، در، دیوار و ... . آیا روزی را تصور میکنید که بگوییم دیگر از هوشمندی خسته شدهایم و دوست داریم محیطمان هوشمند نباشد؟ من گمان نمیکنم به این زودیها از هوشمندشدن خسته بشویم. اما در مقابل، از بسیاری رنگها، طرحها، صداها و قصهها خسته می شویم. به دنبال طرحی نو میگردیم. مُد و فشن بر این اساس کار میکنند. بسیاری از آنها تکرار مدهای گذشته هستند، با حس و حالی متفاوت.
کسی که عاشق قورمهسبزی است، نمیتواند یک ماه پشت سر هم قورمهسبزی بخورد. کسی که خیلی تشنه است یک دریا آب نمیخورد. کسی که فیلم ترسناک دوست دارد، بالاخره یک روز از این ژانر هم دلزده میشود. میخواهم بگویم که بعضی نیازهای ما حد اشباع دارند. اگر جامعه در حد میانه حرکت کند، یک روند داریم، اما اگر یک نیاز یا سلیقه به سوی حد اشباع برود، حرکت نوسانی شکل میگیرد.
ریشهی چرخهپژوهی، تنوعطلبی انسان و جامعه است. هر کجا که تنوعطلب باشیم، روندها به سوی چرخه و نوسان میروند. این تنوع میتواند مثبت یا منفی باشد، جسمی یا روحی، فردی یا اجتماعی.
متاسفانه یا خوشبختانه وقتی چرخههای فردی و گروهی در سطح کل جامعه پخش بشوند، اثر یکدیگر را خنثی میکنند. مگر آن که سلیقهها و نیازهای مردم همسو شوند. بعضی مدها این گونه هستند. توسط رسانهها و با برنامهریزی هماهنگ در سطح جامعه پخش میشوند. نگاه که میکنی میبینی همه یک رنگ لباس پوشیدهاند.
اما تجربهی اصلی من که باعث شد این مطلب را بنویسم، مربوط میشود به بازیهای رایانهای. شاید یک دهه بود که بازیهای سهبعدی بازار را تسخیر کرده بودند. حرفهای ها روی بازی سهبعدی کار می کردند و بازار دو بعدی در حاشیه بود. اما در چند سال اخیر موجی از بازیهای بسیار موفق دوبعدی، بازار را فراگرفت. دلیلش این بود که مردم هوس بازی دو بعدی داشتند. بخشی به دلیل نوستالژی بازیهای قدیمی، و بخشی هم به دلیل تکراریشدن اتمسفر سهبعدی. البته دلایل دیگری هم داشت.
میخواهم بگویم که اگر کسی بتواند نقاط اشباع را اندکی قبل از رسیدن به آنها تشخیص دهد، میتواند از فرصتها استفاده کند. این میشود چرخهپژوهی. حالا چرا نگوییم اشباعپژوهی؟ چون کسی که کل چرخه را بشناسد، اشباع را بهتر درک میکند و برای استفاده از آن بهتر برنامه میچیند.
به طور خلاصه باید بگویم که برای تحلیل چرخه باید «قطبهای تنوع» را کشف کرد، سپس حرکت مردم را دید که به کدام سمت میروند. سپس باید برآوردی داشته که چه زمانی یا تحت چه شرایطی به اشباع میرسند. دست آخر هم برآورد میکنیم که در نقطهی اشباع، به کدام قطب دیگر تمایل خواهند داشت. شاید هم خودمان تمایل جدید را ایجاد کنیم!
سلام دکتر جان
قلمت گرم
انصافا مطالب شما بسیار خلاقانه است
دست ما را هم بگیر
یا حق
ارادتمندیم!
شما دست ما رو بگیر