میشنیدم که نسبیگراها از یقین گریزان هستند، حتا از آن می ترسند! اما جایی میخواندم که نوشته بود: «مرز گمان و یقین آدمها با هم متفاوت است». یعنی بالاخره هر کسی به یک چیزی یقین میکند؛ به یک گزارهای، قاعدهای، قانونی مطمئن است. اگر این طور نباشد که نمیتواند زندگی کند. از زندگی که بیرون بیاییم و در فلسفه هم برویم، باز هم به همین نتیجه میرسیم. یک عده فیلسوف نسبیگرا هم برای حرفزدن و خواندن و نوشتن، باید بالاخره به یک قواعدی مطمئن باشند، اگرنه حرفشان به اندازهی کودکان هم خریدار ندارد.