میگفتند که آینده پژوهیدنی نیست، چون هنوز نیامده است. میگفتند که آینده شناختنی نیست، چون هنوز نیامده است. اوائل مخالفت میکردم، اما بعد فهمیدم که بد هم نمیگویند، خب آینده آینده است، در حال آمدن است، هنوز که نیامده است!
بعدتر فهمیدم که این نصف داستان است، نیمهی دیگر این است که آینده را خدا میسازد. خداست که آینده را برپا میکند، و آنگونه که بخواهد برپا میکند. ما چیزهایی را میخواهیم، برای بعضیهایشان تصمیم هم میگیریم، اما آینده آنی نیست که ما میخواهیم. آینده آن است که سازندهاش میسازد، کیف یشاء.
آن کس که دنیا را میخواهد، به اندکی از آن میرسد، پس به خواستهاش نمیرسد. آن کس که آخرت را میخواهد، به بهتر از آن چه درک میکند میرسد، پس باز هم به خواستهاش نمیرسد. هیچیک به خواستههایشان نمیرسند. اما هر دو به یک چیز میرسند، آیندهای که خدا برایشان ساخته است.
اما بالاخره خواستههای ما، در این که خدا چه آیندهای بسازد تاثیر دارد. جبرگرا که نیستیم، برای اختیار انسان شأن و منزلتی قائلیم. بله قبول دارم، آینده خواستنی است، اگرچه دقیقاً همان چیزی که میخواهیم نشود، اما بیارتباط با خواستههای ما هم نیست. خدا ما را آفریده تا بخواهیم، تا او از آنچه ما میخواهیم آینده را بسازد. او آیندهای را که بخواهد میسازد، اما میخواهد بر اساس خواستههای ما بسازد.
خوشا به حال آنهایی که آیندهای را نمیخواهند، جز آن که خدا میخواهد. برای ایشان، آینده هم خواستنی خواهد بود و هم ساختنی.